کمی ناامیدم
دوست داشتم شجاعت داشتم و ترس از روبه رویی با موانع و مشکلات رو کنار میذاشتم میرفتم دست به عمل میزدم
با قدرت تمام کارهارو انجام میدادم
تا از خجالتِ عذاب وجدانی که این روزا(شایدم خیلی وقته) بابت تنبلیم دارم دربیام.

این چند روز یکم جدی تر دارم درس میخونم تا ارزوهام فقط ارزو نباشه

دلم نمیخواد فقط رویا ببافم دلم میخواد اینهمه فکر و خیال که دارم یه جایی یه زمانی رنگ واقعیت پیدا کنه

میخوام راهی پیدا کنم که در ورای این چهار دیواری لذت زندگی رو تجربه کنم .
( پیش خودتون میگین چه دختر تنبلی ، حتی واسه خودش و خواسته هاش تا حالا قدمی برنداشته )
شاید ادم ایده آل گرایی هستم که منتظر بهترین فرصت میمونم
و به همین دلیل فرصتهارو یکی پس از دیگری از دست میدم اما .
دلم میخواد تغییر کنم از این ایده آل گرایی دست بکشم (اگه بشه اگه بشه . ای کاش بشه)

به هرحال ادما ممکنه اشتباه کنن منم خیلی اشتباه تو زندگیم داشتم بزرگترینش پشت کنکور موندن و تعلل بود .

باید بپذیرم گذشته ها گذشته .

الان فقط میخوام کسی باشم که برای ارزوهاش میجنگه و تسلیم نمیشه . 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها